هشتاد و چهار

خوش تیپ، خوش قیافه، به ظاهر همه چی تموم.... نمیدونم واقعا چحور آدمیه. نمیدونم منو میخواد یا هنوزم درگیر معیارهای ذهنی خودشه ... نمیدونم زنگ میزنند یا نه. ولی اگه زنگ نزنند دیگه اجازه نمیدم مامان هیچکسی رو راه بده. این مسخره بازی رو تمومش میکنم. خسته شدم از آدمای دورویی که جلوم لبخند می زنند و راجع به برنامه زندگی آینده شون میگن. بعد میرن خونه و به این نتیجه میرسن که به درد همدیگه نمیخوریم. خب اگه از همون اول مهرم به دلت نیفتاده چرا اینقدر حرف میزنی، چرا اینقدر گرم می گیری، شوخی میکنی ، میخندونیم و میخندی.... دیگه نمیذارم هیچکدوم از شما پاشو تو اتاقم بذاره.شماها باید پشت چادرهای مامانتون قایم بشین و سر آخر براتون همون دختر آفتاب مهتاب ندیده ی ترگل ورگل رویاییتون رو بگیره.

Depletion...